بیشتر دوست دارین تو این وبلاگ چی بذارم:
1- عکس نوشته
2- معرفی کتاب
3- شعر
4- خاطره از خودم
5- یه چیزی خودتون بگین
نویسنده : جورج اورول
این رمان یکی از بهترین و غم انگیز ترین کتاباییه که من تا حالا خوندم .
جورج اورول سیاست ایران و خیلی از کشور های دیگه رو به زیبایی به رشته ی تحریر در آورده .
برای خوندن خلاصه ی داستان برید ادامه مطلب
داستان با توصیف شبی شروع میشود که خوکی به نام میجر پیر حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا
داشته برای آنان سخن میگوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت میکند. وی سپس یک سرود قدیمی به نام
جانوران انگلستان را به آنان یاد میدهد که بعداً به سرودی انقلابی در بین حیوانات مزرعه تبدیل میشود. پس از چندی
حیوانات در پی شورشی مالک مزرعه به نام آقای جونز را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست میگیرند. پس از این
انقلاب حیوانی، خوکها نقش رهبری حیوانات مزرعه را به دست می گیرند اما پس از چندی در بین خود حیوانات یک سری
توطئه و کودتا انجام میگیرد؛ ناپلئون که یکی از دو خوک پرنفوذ مزرعه است با استفاده از سگهای درندهای که مخفیانه
تربیت کرده سنوبال، دیگر خوک پرنفوذ مزرعه را فراری داده و خود به رهبر بلامنازع مزرعه تبدیل میشود. پس از آن سنوبال
عامل جونز معرفی شده و تمام اتفاقات بد و خرابکاریهایی که در مزرعه صورت میگیرد به وی یا عوامل او در داخل مزرعه
نسبت داده میشود و به فرمان ناپلئون عده زیادی از حیوانات به جرم همکاری با سنوبال توسط سگها اعدام میشوند. در
ادامه داستان خوکها بهتدریج تمامی قوانین حیوانات را زیر پا میگذارند. قانون اساسی حیوانات معروف به «هفت فرمان» به
تدریج محو و تحریف میشود، خواندن سرود جانوران انگلستان قدغن میگردد، حیوانات با غذای روزانه کم مجبور به کار زیاد
میشوند، در حالیکه خوکها فقط فرمانروایی میکنند و غذای زیادی میخورند و از تمام امکانات رفاهی استفاده میکنند و
حتی یادمیگیرند که چطور روی دوپا راه بروند و با انسانها معامله کنند.
از جمله برنامههای ناپلئون، ساخت «آسیاب بادی» است که قرار است برای بهبود کیفیت زندگی حیوانات ساخته شود.
نقشه اولیه این آسیاب توسط سنوبال طرحریزی شده بوده و در ابتدا ناپلئون به مخالفت با آن برمیخیزد ولی بعدتر با بیرون
راندن سنوبال، ایده ساخت آن را پی میگیرد اما به دلیل بی کفایتی ناپلئون، ساخت آن به شکل مطلوبی پیش نمیرود. در
پایان، ساخته شدن این آسیاب، که با فداکاریها و زجر و تحمل فراوان حیوانات مزرعه امکانپذیر میشود، نه تنها به بهبود
وضعیت زندگی حیوانات منجر نمیشود، که خود به اسبابی برای بهرهکشی بیشتر از حیوانات بدل میگردد.
قرار بود به دل ها کمی قرار بیاید
قرار بود که اسباب پای کار بیاید
قرار بود نرنجد دلی ز گفتن حرفی
قرار بود سر عقل روز گار بیاید
قرار بود سر بی گناه به دار نباشد
قرار بود فقط تا به پای دار بیاید
برای آن که بدانیم رنگ سبز چه زیباست
قرار بود که بعد از خزان بهار بیاید
قرار بود که کیوان ما به مدرسه ی عشق
به پای خویشتن و از روی اختیار بیاید
قرار بود که عاشق شدن گناه نباشد
قرار بود که احساس هم به کار آید
قرار بود خدا باشد و محبت مردم
قرار بود وطن هم در این شمار بیاید
قرار بود که دیگر قفس نداشته باشیم
و گل به بدرقه ی سیم خاردار بیاید
قرار بود اگر صبر داشته باشیم
برای تمشیت کار یک سوار بیاید
قرار بود که بعد از هزار و سیصد و اندی
درخت صلح و عدالت کمی به بار بیاید
بهارتون خجسته !
نویسنده: استیون هاوکینگ و دخترش لوسی هاوکینگ
ناشر: انتشارات سبزان
پیشنهاد می کنم حتما این کتابو بخونین خیلی جالبه . مباحث پیچیده ی نجوم رو به زبان ساده و در قالب داستان آموزش می ده.
پاسخ دندان شکن همای به ظلم های ترامپ
پیشنهاد می کنم حتما این آهنگ رو گوش کنین
برای دیدن متن آهنگ برین ادامه مطلب
جهان بازیچه ی دست بشرکش هاست
من این سوی جهان غمگین تو آن سوی جهان دلشاد
تو آن جا شادمانی کن من این جا می زنم فریاد
بشر را گر حقوقی باشد آن را با بشر کشتن کنند آزاد
خدایا خانه ات آباد
چگونه می تواند داد بستاند کسی که خود در جهان می کند بیداد
جهان بازیچه ی دست بشر کش هاست
که از حق بشر دم می زنند اما بنا گردیده تاج و تخت شان با ظلم و استبداد
خدایا این بشر کش ها عصا از کور می گیرند
خدایا کودکان را می کشند و سرزمین مردم بیچاره را با زور می گیرند
خدایا این بشرکش ها تو میدانی
سیاهان را غلام خان ها کردند و نامردان چه ها با خون سرخ سرخ ها کردند و
آخر در میان سرزمین سرخ ها تندیس آزادی بنا کردند
به نام صلح ننگ و جنگ و خونریزی به پا کردند
امان از طلم و استبداد جهان بازیچه ی دست بشر کش هاست
فقط ده روز مونده تا مدرسه ها تموم شه بعدش دیگه 13 روز خوشیم یه نفس راحت می کشیم البته میزان خوشیمون به پیک غمی
که مدرسه میده بستگی داره